روزهای آخر
هم در انتظار پايانم و هم دلتنگ اين روزها
روزهای آخر خیلی سخت شدن...حرکاتت دردناک شدن ...کاش میدونستم کی زایمان میکنم خیلی میترسم زایمانم یهویی شه...ولی خب توی هفته های آخر هر لحظه باید انتظار زایمان رو داشت...
یه کمی راه رفتنم خنده دار شده مث اردک راه میرم میدونم جات تنگ شده اینو از حرکاتت میشه فهمید یه دفعه یه کارایی میکنی که شکمم کج میشه وهر کی می بینه خنده اش میگیره
این روزها و تک تک ساعت ها و دقیقه هاشو فقط به امید اینکه دارم لحظه به لحظه به دیدنت نزدیکتر میشم میگذرونم
الان هر بار كه ضربه مي زنی و حركتي مي كنی پيش خودم مي گم چقدر حيفه كه ديگه نمي تونم اين حس رو تجربه كنم .
اين روزاي قشنگ داره تموم مي شه . اما پشت سرش قشنگي هاي ديگه اي مياد كه هر روزش يه دنيايه برا خودش .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی