سه سالگی😍
حلمای خوشگلم دختر موفرفری مامان سه سال گذشت از روزی که برای اولین بار بغلت کردم😍سه سال پر از سختی و شیرینی،پر از امید و آرزو،پر از ترس و نگرانی...گاهی وقتا پر از آرامش و گاهی پر از استرس
ولی هر چی که بود خیلی زود گذشت...خیلی هم سخت البته...همش نگران این بودم که نکنه حواسم بهت نباشه و زمین بخوری و آسیب ببینی.همش نگران این بودم نکنه در حقت کم کاری کنم ولی الان نگرانیم بزرگتر شده خیلی میترسم از آینده ی تو و همه ی بچه های سرزمینم،اوضاع خیلی نگران کنندس،خیلی ترسناکه ... میترسم از روزی که نباشم پیشت و تو این اوضاع قمر در عقرب تنها بمونی...
ولش کن این پست به مناسبت تولدته نمیخام غمگینش کنم.
شیرین زبون مامان چند روز قبل تولدت برات جشن گرفتیم چون تولدت شب قدر بود،بابا و مامان هم کادو برات دوچرخه خریدن که خیلی دوست داشتی و کلی خوشحال شدی.
ولی هر چی که بود خیلی زود گذشت...خیلی هم سخت البته...همش نگران این بودم که نکنه حواسم بهت نباشه و زمین بخوری و آسیب ببینی.همش نگران این بودم نکنه در حقت کم کاری کنم ولی الان نگرانیم بزرگتر شده خیلی میترسم از آینده ی تو و همه ی بچه های سرزمینم،اوضاع خیلی نگران کنندس،خیلی ترسناکه ... میترسم از روزی که نباشم پیشت و تو این اوضاع قمر در عقرب تنها بمونی...
ولش کن این پست به مناسبت تولدته نمیخام غمگینش کنم.
شیرین زبون مامان چند روز قبل تولدت برات جشن گرفتیم چون تولدت شب قدر بود،بابا و مامان هم کادو برات دوچرخه خریدن که خیلی دوست داشتی و کلی خوشحال شدی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی