33ماهگی
عشق من کمتر از پونزده روز دیگه تا سال جدید مونده و مامانی حسابی مشغول خونه تکونی و گردگیریه ،از این طرف خونه رو تمیز میکنم و شما هم از اون طرف همه جا رو به هم میریزی😑😑😑کل وسایل اتاقت رو در عرض چند دقیقه میاری بیرون و تا من میخام برشون دارم نق میزنی😕😕😕
شبها برای مامان با اون زبون شیرینت قصه میگی :یکی بود هیچکس نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😅قصه ی همه ی اعضای خانواده رو هم میگی
کلی دوست خیالی داری و صبح تا شب باهاشون حرف میزنی و بازی میکنی
محیا،لعیا،اولیما😮😮😮
هرچیزی که از من می شنوی رو برای عروسکات تکرار میکنی،بهشون میگی مگه صدبار بهت نگفتم گریه نکن،اگه شیر بخوای میرم تو اتاق و در رو قفل میکنم😁😁😁
شبا هم که تا دیروقت از سر و کول بابا میری بالا 😜😜😜
شبها برای مامان با اون زبون شیرینت قصه میگی :یکی بود هیچکس نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😅قصه ی همه ی اعضای خانواده رو هم میگی
کلی دوست خیالی داری و صبح تا شب باهاشون حرف میزنی و بازی میکنی
محیا،لعیا،اولیما😮😮😮
هرچیزی که از من می شنوی رو برای عروسکات تکرار میکنی،بهشون میگی مگه صدبار بهت نگفتم گریه نکن،اگه شیر بخوای میرم تو اتاق و در رو قفل میکنم😁😁😁
شبا هم که تا دیروقت از سر و کول بابا میری بالا 😜😜😜
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی