ازشیر گرفتن
دوشنبه ۲۵بهمن ماه ۱۳۹۵،ساعت ۱۲:۳۰آخرین باری بود که بغلت گرفتم وبهت شیر دادم،آخرین باری بود که اینقدر بهم نزدیکبودی ... خیلی وقت بود تصمیمداشتم از شیر بگیرمت چون خیلی بدغذا شده بودی و بجز شیر چیزی نمیخوردی...بعدشم چون تولد دو سالگیت آخربهار بود نمیخاستم توگرما از شیر بگیرمت،خلاصه دلمو به دریا زدم و یا علی گفتم و از خدا خواستم کمکم کنه که اذیت نشم،کمکت کنه که اذیت نشی...طبق دستورات دینی که خونده بودم عمل کردم،درست و غلطش رونمیدونم،راست ودروغش روهم نمیدونم،ولی به نظر من که خیلی موثر بود،سوره یس روخوندمرو یه دونه انار و دونه های انار رو دادم خوردی البته بهکمک من😋😋😋 بعدش ...
نویسنده :
مامان نفیسه
1:42