حلما خانمحلما خانم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 39 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامان نفیسهمامان نفیسه، تا این لحظه: 35 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

حلما بهانه ی زندگی ما...

پانزده ماهگی

حلما جونم دختر خوشگل مامان،این روزها اینقدر شیطون شدی که اصلا وقت سرخاروندن هم‌ندارم‌چه برسه به‌وبلاگ نوبسی عزیزدلم‌وارد پونزده ماهگی شدی،همچنان به من وابسته ای و از بغلم پایین نمیای،ماما و بابا و د د رو‌که می گفتی،الانم نی نی و بای بای و آب به دایره لغاتت اضافه شده،بوس میکنی ناز میکنی،بای بای میکنی،هر وقت وضو میگیرم‌چادر و‌جانمازم رو‌میاری،پاهامو‌ماساژ میدی،عروسکاتو میخوابونی و‌همه جا هم با خودت میبری...چایی و اتو‌که می بینی میگه دییییز(همون‌جییییزخودمون)و انگشت اشاره کوچولوت رو‌تکون میدی،وسیله هایی که‌نباید بهشون دست بزنی میری پیششون و‌میگی نه نه نه و باز هم‌...
16 شهريور 1395

سیزده ماهگی

من از خدا ڪہ تو را آفرید ممنونم از آنڪہ روح بہ جسمت دمید ممنونم از آنڪہ طرح تنت را ڪشید ممنونم من از تمام درختان بید ممنونم چقدر خوب و قشنگے چقدر زیبایی من از خدا ڪہ تو را آفرید ممنونم عشق مامان سیزدہ ماهـگیت مبارڪ❤❤❤❤ ...
14 تير 1395

یازده ماهگی

اینم از ماه یازدهم...گل ناز مامان یازده ماه از زمینی شدنت گذشت...یازده ماه از بهترین روز زندگیم گذشت...ببخشید اگه کم به وبلاگت سر میزنم آخه اینقدر وابسته و غر غرو شدی که اصلا وقت سرخاروندن هم ندارم ...همه ی اتفاقات رو جمع میکنم و آخر هرماه برات مینویسم.خب از شیرین کاریهای این ماهت بگم که ماشاالله دیگه خودت بدون کمک بلند میشی سرپا و راه میری با اینکه هنوز کاملا تعادل نداری ولی دیکه تمایلی به چهاردست و پا رفتن نداری و کل خونه رو دور دور میکنی .یاد گرفتی با توپ بازی کنی و هر وسیله ای دستت میاد ازش به عنوان ماشین استفاده میکنی و راه میبریش از موبایل گرفته تا کنترل تی وی.ماهم که موقع خرید سیسمونی فکر میکردیم ماشین به درد دختری نمیخوره برات ماشین ...
14 ارديبهشت 1395

ده ماهگی

عزیزدلم عدد ماهت دو رقمی شد و امروز وارد ده ماهگی شدی.چند روزی هست دو سه تا قدم برمیداری و بعدش خودتو پرت میکنی جلو و به چهار دست و پا رفتن ادامه میدی... خب تعطیلات هم تموم شد این مدت بخاطر سرمای هوا همش تو خونه بودیم و زیاد بیرون نرفتیم ولی امروز بخاططر اینکه یکی از چشمات چندروزه قرمز شده بردمت دکتر..حداروشکر دکترت گفت چیزی نیست و فقط قطره شستشوی چشم برات تجویز کرد.وزنت ۹۴۰۰بود که دکتر گفت نرماله ولی به نظر خودم خیلی وقته وزن اضافه نکردی و کم اشتها شدی که گفت احتمالا بخاطر دندون درآوردنت بوده...عشقم یه دونه دندون که درآوردی ما همچنان منتظر دومی هستیم..
14 فروردين 1395

تاتی تاتی و روز مادر

دهم فروردین ماه ساعت چهارصبح بعد از نگاه کردنشهرزاد تا اومدم بخوابم بیدار شدی و شروع کردی به سخنرانی کردن و با سرو صدات بابا رو هم بیدار کردی و سه تایی مشغول بازی شدیم .چند روزی بود که میتونستی بدون تکیه گاه حدود چهار پنج ثانیه سرپا وایسی ولی اینبار ایستادنت یه کم طولانی شد و میون تشویق و سروصدای من و بابا تونستی دو قدم برداری....الهی من قربون راه رفتن و تاتی کردنت برم انشاالله که قدمهای محکم و بزرگی تو زندگیت برداری... یازدهم هم روز مادر بود...امسال دومین سالیه که روزمادر تو رو دارم البته پارسال تو همچین روزی هنوز به دنیا نیومده بودی و تو دلم بودی...عشق مامان تو بهترین هدیه ی روز مادرم هستی...پس همیشه باش...کهنفسم به نفست بنده ...
13 فروردين 1395

اولین بهارت مبارک

گل من امسال عید برامون رنگ و بوی دیگه ای داره چون تو کنارمون هستی🌼🌼🌼 خیلی خوشحالم که تورو دارم .خیلی خوشبختم که شما رو دارم تو و بابایی همه ی زندگی و دلخوشی منید امیدوارم امسال سال خوبی برای همه باشه و همینطور برای ما...انشاالله خدا به همه ی اونایی که منتظر حضور یه وروجک تو خونه هاشون هستن یه بچه ی صحیح و سالم بده...انشاالله همه بتونن لذت پدر ومادر شدن رو بچشن...مادر شدن حس خیلی خوبیه خدایا دامن همه ی منتظرها رو سبز کن🙆🙆🙆 سال گذشته در کل سال خوبی بود با فراز و نشیب های زیاد .مهم ترین و بهترین و قشنگترین اتفاق زندگیم که تولد تو بود  و بعدشم جابجایی و اومدن به خونه بزرگتر و کلی اتفاقای خوب دیگه...البته اتفاق بد هم که همیشه هست ولی شیر...
1 فروردين 1395