پانزده ماهگی
حلما جونم دختر خوشگل مامان،این روزها اینقدر شیطون شدی که اصلا وقت سرخاروندن همندارمچه برسه بهوبلاگ نوبسی
عزیزدلموارد پونزده ماهگی شدی،همچنان به من وابسته ای و از بغلم پایین نمیای،ماما و بابا و د د روکه می گفتی،الانم نی نی و بای بای و آب به دایره لغاتت اضافه شده،بوس میکنی ناز میکنی،بای بای میکنی،هر وقت وضو میگیرمچادر وجانمازم رومیاری،پاهاموماساژ میدی،عروسکاتو میخوابونی وهمه جا هم با خودت میبری...چایی و اتوکه می بینی میگه دییییز(همونجییییزخودمون)و انگشت اشاره کوچولوت روتکون میدی،وسیله هایی کهنباید بهشون دست بزنی میری پیششون ومیگی نه نه نه و باز همانگشتت روتکون میدی،تا بابا رومی بینی گوشیشومیگیری ومیگی نای نای(یعنی آهنگبزار برقصم).وقتی بهت میگم بریمبه به بخوریم بدوبدومیری پیش صندلی غذات وبا اشاره میگی پیس بند ودستمال بیار،عاشق هلویی وهر وقت هلومیدمدستت کامل میخوری و البتهمبلها رو همبی نصیب نمیزاری،گاهی میبرمت دستشویی وروصندلی خودت می شینی وجیش میکنی،هنوز زوده برای از پوشک.گرفتن ولی خب باید تمرینکنیم،به شدتحموموآب بازی رودوست داری وتا میگم بریمحموم لباست رومیزنی بالا،هر وقت خرابکاری میکنی میری می شینی دمتوالت تا بیامعوضت کنم،اتاقت وکشوهای لباست روروزی صدبار به هممیریزی ،دیگه روپام نمیخوابی وهر وقت میزارمت تو رختخواب بعد یه کمورجه وورجه کردن خودت میخوابی