۲۸ماهگی

خوشگلم امروز وارد بیست و نه ماهگی شدی،۱۴مهر ۹۶
شیرین زبونم هر روز با یه جمله یا کلمه ی جدید سورپرایزمون میکنی و ساعتها باغث خندمون میشی،برای اینکه گوشی رو از دست من بگیری اخم میکنی و میگی مامان این چیه؟این درد شما میخوره آخه؟
همه ی برنامه ی شبکه پویا رو حفظی و تا تیتراژش شروع میشه سریع اسمشو میگی:مهد پویا،مهد کودک خانم زرافه،نقاش کوچولو و ...
هر وقت نماز میخونم کنار من وامیسی و همه ی حرکات منو انحام میدی و جالبه اگه کسی صدات کنه جوابشو نمیدی،آخر نماز هم به نشانه ی سلام دادن دستتو محکم میزنی رو پات
راستی دیشب مادرجون نذری داشت
تو یک ماه گذشته پسرِ خاله فاطمه محمد کسری به دنیا اومد ،یه پسر کوچولو و خوشگل و‌چشم رنگیاین مدت که خاله فاطمه خونه ی مامان نگار بود ماهم اونجا بودیم ،فکر نمیکردم اینقدر خوب با نی نی ها ارتباط برقرار کنی تا مخمد کسری گریه میکنه میگی مامان برو بغلش کن گریه نکنه،مامان بهش غذا بدهخیلیم اصرار داری که بغلش کنی خلاصه فک کنم دیگه آمادگی خواهر بزرگتر شدن رو پیدا کردی
هوا خیلی سرد شده چند روز پیش بدون لباس گرم بردمت بیرون الهی بمیرم برات که سردت شد و گفتی مامان ببین همه نی نی ها کاپشن دارن،منم کاپشن دارم
هوای همدان اینجوریه دیگه از فصل تابستان یه دفعه میریم زمستان و کاپشن لازم میشیم🙁