خونه تکونی...
عشق من ببخشید یه مدت نبودم آخه نزدیک عیده و من و بابایی مشغول خونه تکونی و خرید عید ببخشید اگه این مدت خیلی خسته ات کردم آخه باید خونه روبرای اومدنت آماده کنم دیکه جیزی نمونده.راستش اتاقت رو هنوز آماده نکردم گذاشتم هفته های آخر وسایلت رو بچینم چون اگه از الان آمادش کنم تا وقتی بیای همه ی وسایلت رو خراب میکنم انشالا بعد از تعطیلات عید تخت و کمدت آماده میشه و اتاقی که همیشه تو ذهنم تداعی میکردم برات درست میکنم .
فردا شب. شب چهارشنبه سوری ومن و بابا بخاطر اینکه ممکنه تو از سر و صدا بترسی میمونیم خونه هرچند بعضی ها اینقدر زیاده روی میکنن که آدم تو خونه هم آرامش نداره ولی باز هرچی باشه بهتر از اینه که بریم بیرون
پس فردا باید برم برای کنترل ...آزمایش قند رو انجام دادم سه بار ازم خون گرفتن خیلی هم دردداشت تا همین چند روز پیش هم کبودیش رو دستم مونده بود ولی به عشق تو و به خاطر وجودت همه ی سختی ها و دردها رو تحمل میکنم اینا که چیزی نیس گل خوشگلم