اولین حرکت
دختر خوشگلم سلام
مامانی ببخشید یه چند وقتی نبودم یه کمی سرم شلوغ بود و البته درگیر خرید سیسمونی
اتفاقات مهمی تو این مدت افتاد که قشنگترینش تکون خوردن تو بود.دوهفته پیش رفتم مطب دکتر صدای قلبت رو هم ضبط کردم سونوگرافی هم رفتم خدا رو صدهزار مرتبه شکر همه چی خوب و سالم بود
بعدشم که از دکترم اجازه گرفتم با مامان نگار و خاله فائزه رفتیم تهران برای خریدمتاسفانه به بابایی مرخصی ندادن و اون نتونست بیاد...سه روزی اونجا بودیم و تقریبا همه ی وسایلت رو گرفتیم البته بدون تخت و کمد که اونو انشالا قراره از همین جا بگیریممامان نگار و بابابزرگ برات سنگ تموم گذاشتن دخترم انشالا اتاقت که آماده شد عکساشو برات میزارم
جمعه 5دیماه بود که با دایی جون داشتیم از تهران برمی گشتیم ساعت نزدیک 1 بامداد بود ومن که از شدت خستگی خوابم برده بود احساس کردم یکی باانگشت به شکمم ضربه زد یه دفعه از خواب پریدم و دیدم مامان نگار هم کنارم نیس ...گفتم شاید اشتباه کردم که دوباره یه ضربه ی دیگه...
آره خوشگل مامان تو بودی که داشتی تکون میخوردی...ومن از شدت خوشحالی فقط اشک ریختم و خدارو شکر کردم
امروز 13 دیماه و تو دقیقا نوزده هفته و دو روزته...میشه گفت تقریبا به نیمه ی دوران بارداری رسیدم خداروشکر تا اینجا که همه چی خوب بوده و تقریبا هیچی ازبارداری و سختیاش نفهمیدم خدا کنه بقیه ش هم همینجوری بگذره